شب بی پنجره ی بی رازم شب خاموش و فراموش منم
من و از وسوسه خالی کردی رو زمین خسته و بیهوش منم
من نمیخواستم و دلتنگی به تمنای تو خوابم میکرد
مثل پیچک به تنم می پیچید تن داغی که مذابم میکرد
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
مثل هر شب تو نبودی اما شمع تاریکی من روشن بود
تو نبودی که ببینی تا صبح گرمی وسوسه ات با من بود
شب بی پنجره آروم اروم سمت تاریکی و تختم پیچید
شعله ی خنده ی خاموش تو بود که رو دیوار اتاقم رقصید
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
پشت هر حادثه ی تاریکی روی دیوار چراغی خاموش
تو کنار منی اما تو خواب من تو رویای تو اما بیهوش
مثل هر شب تو نبودی اما شمع تاریکی من روشن بود
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
تو نبودی که ببینی تا صبح گرمی وسوسه ات با من بود
شب بی پنجره آروم اروم سمت تاریکی و تختم پیچید
شعله ی خنده ی خاموش تو بود که رو دیوار اتاقم رقصید