سرما زده ام همیشه و سوخته ام ، یک تِکه یخ همیشه افروخته ام
توصیفِ غریبیست ولی باید گفت ، در قطب جنوب زندگی سوخته ام
در حنجره ام بغض فراوان دارم ، پنهان زِ همه دو چَشم گریان دارم
تن پوش بهاری و نقابیست که من ، در پشتِ سرش فقط زمستان دارم
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
از هر چه رفاقت است من بی زارم ، بی زار زِ چهره های مردم دارم
بیچاره کسی که ناکسانند کَسَش ، خوشبخت منم من که خدا شد یارم
دیگر به دلم تلاطم سابق نیست ، مانندِ گذشته قلبِ من عاشق نیست
عاشق زِ چه روشنم چو دیگر حتی ، با خویشتنِ خویش هیچ کسی صادق نیست